عنوان برنامه: در طلبِ خداوند ـ بیداری روحانی
در طلبِ خداوند ـ بیداری (بخش 4)
آیا این استخوانها زنده خواهند شد؟
نازی: آیا این استخوانها زنده خواهند شد؟
سابرینا: ما انسانها به هیچ وجه قدرت نداریم که بیداری روحانی را پدید آوریم یا باعثِ آن شویم. همانطور که یکی از معلمین کتابمقدس میگوید: "ما تنها قادریم که بادبانهای خود را برافراشته نگاه داریم تا هر وقت که خدا بیاید و بادِ آسمانیِ خود را بر آن بوزاند، حیاتِ روحانی او بر مردم جاری شود."
نازی: با سلام به شما شنوندگان عزیز، امروز با برنامهای دیگر از پادکست «دلهایمان احیا کُن» با صدای سابرینا اصلان در خدمت شما عزیزان هستیم.
یک کشاورز نمیتواند فقط یک مُشت بذر بر روی زمین پخش کند و انتظارِ برداشت محصول داشته باشد. او باید خاک را آمادۀ کاشت کند. برای این منظور، باید خاک را …
عنوان برنامه: در طلبِ خداوند ـ بیداری روحانی
در طلبِ خداوند ـ بیداری (بخش 4)
آیا این استخوانها زنده خواهند شد؟
نازی: آیا این استخوانها زنده خواهند شد؟
سابرینا: ما انسانها به هیچ وجه قدرت نداریم که بیداری روحانی را پدید آوریم یا باعثِ آن شویم. همانطور که یکی از معلمین کتابمقدس میگوید: "ما تنها قادریم که بادبانهای خود را برافراشته نگاه داریم تا هر وقت که خدا بیاید و بادِ آسمانیِ خود را بر آن بوزاند، حیاتِ روحانی او بر مردم جاری شود."
نازی: با سلام به شما شنوندگان عزیز، امروز با برنامهای دیگر از پادکست «دلهایمان احیا کُن» با صدای سابرینا اصلان در خدمت شما عزیزان هستیم.
یک کشاورز نمیتواند فقط یک مُشت بذر بر روی زمین پخش کند و انتظارِ برداشت محصول داشته باشد. او باید خاک را آمادۀ کاشت کند. برای این منظور، باید خاک را شخم بزند و زیر و رو کند و بعد کلوخهها را خُرد کند و سنگها و خس و خارها را بیرون بیاورد و خاک را غربال کند. همین مراحل در ارتباط با قلب ما هم صدق میکند. من و شما باید اجازه بدهیم که قسمتهای سخت خُرد شوند تا بیداری روحانی در ما صورت بگیرد. در برنامۀ گذشته در این مورد صحبت کردیم و امروز با برنامهای دیگر تحت عنوان در طلب خداوند در خدمت شما هستیم. شما همراه با شنیدن این برنامهها میتوانید کتاب در طلب خداوند را تهیه و شخصاً آن را مطالعه کنید.
سابرینا: در حالی که در ادامۀ آماده سازیِ زمین قلبهای خود در طلبیدن خداوند برای بیداری هستیم، توجه شما را امروز به بخشی از کلام خدا جلب میکنم. این قسمت تصویری است از آنچه خدا در بیداری روحانی انجام میدهد. پس اگر کتابمقدسِ خود را همراه دارید، از شما دعوت میکنم که به عهد عتیق کتاب حزقیال فصل ۳۷ مراجعه کنید. ابتدا آیات ۱ و ۲ را برای شما میخوانم: «دستِ خداوند بر من فرود آمده، مرا در روحِ خداوند بیرون بُرد و در وسطِ یک وادی گذاشت که پُر از استخوان بود. و مرا به هر سو در میان استخوانها گردانید و اینک شمارِ آنها بر زمینِ وادی بی نهایت زیاد بود و بسیار خشک بودند.» حزقیال، نبیِ خداوند بود. در این قسمت میبینیم که روحِ خدا در رویایی، او را به درّهای میبرد که پر از استخوان بود. وقتی ما به استخوان فکر میکنیم، اولین چیزی که در ذهنمان نقش میبندد چیست؟ بله، مفهوم مرگ! و این دره مثل قبرستانی است که گویا همه استخوانهای زیر خاک، حالا بر روی زمین هستند و به صورتی قابل مشاهده بر هم انباشته شدهاند. قبرستان جایی است که زندگی و حیات در آن وجود ندارد. جایی است متروک که دیگر امیدِ حیات و زندگی در آن متوقف شده است. در این درۀ پر از استخوان، امکانِ حیات، کاملاً صفر است.
خدا در واقع، با این رویا داشت در بارۀ وضعیت قومِ خودش اسرائیل صحبت میکرد. خدا وعده داده بود که روزی قومِ او بازیافت خواهد شد و از تبعید باز خواهد گشت. ولی این بازیافت، رهایی، و برگشت به موقعیتِ خوبِ اولیه فقط جنبه فیزیکی نداشت. او وعده میدهد که آنها از لحاظ روحانی هم دوباره احیا خواهند شد و تجدید حیات روحانی را تجربه خواهند کرد. اما این بخش، پیغامی نیست که فقط مختصِ قومِ اسرائیل آن زمان باشد، بلکه امروز برای من و شما هم پیغام عمیقی دارد. این آیات از یک طرف پیغامی است به بی ایمانانی که هرگز مسیح و حیات در او را تا به حال تجربه نکردهاند و از لحاظ روحانی کاملاً مُرده هستند و نیاز دارند که با قدرت قیام مسیح تولد تازه یابند و از لحاظ روحانی زنده شوند.
و از طرف دیگر، این رویا تصویری است از بیداری روحانی در میان ایمانداران. بنابراین، ایمانداران و کلیسای مسیح را هم مورد خطاب قرار میدهد.
پس میبینیم که دستی از طرف خدا بر حزقیال فرود میآید و در رویایی او را به این درۀ پر از استخوان میبرد.
این کافی نبود که حزقیال در بارۀ این استخوانها فقط میشنید یا از دور آنها را میدید. خدا او را از دره پایین میبرد تا از نزدیک آنها را ببیند. و در این بین حزقیال شهادت میدهد که این استخوانها در وهلۀ اول: تعدادشان خیلی خیلی زیاد بود به طوری که همه آن ناحیه را پوشانیده بودند. و در وهله دوم: این استخوان ها خیلی خشک بودند. حزقیال مردی است که حالا خود را در میان این استخوانهای خشک میبیند. چه بسا، این وضعیت ماست که در میان بسیاری که از لحاظ روحانی خشک و بی جان هستند زندگی میکنیم.
قطعاً زندگی کردن در درهّای پر از استخوان چیز جالبی نیست. همۀ ما در خانواده، در همسایگی، در محیط کار، و حتی در کلیسا، با اینچنین استخوانهای خشکی در ارتباط هستیم، افرادی که هیچگونه اشتیاق و اشتهایی برای امور روحانی ندارند! خُب، مسلماً وقت گذراندن با ایماندارانِ پُر از روح، آنانی که برای مسیح میدرخشند، و آنهایی که شادی و حیات مسیح در زندگی آنها جاری است، خیلی بهتر است.
اما اوقاتی هست که خدا ما را مثل حزقیال به وسط درّۀ پُر از استخوانهای خشک و بی جان میبرد و به ما میگوید که: نمیخواهم که تو این وضعیت را از دور ببینی و فقط در بارهاش بشنوی. میخواهم در وسط این استخوانها، غم انگیز بودنِ این موضوع را تجربه کنی. و درست در آن جاست که میخواهد به ما نشان دهد که با این استخوانها چه میخواهد بکند. او میخواهد با قدرت شگفت انگیزی که مسیح را از مُردگان برخیزانید، این استخوانهای مُردۀ خشک و بیجان را زندگی و نشاط ببخشد.
آیا برای این قدرتِ برخیزانندۀ قیام مسیح که در اختیار ما قرار داده شده، خوشحال نیستید؟ این قسمت از کتاب مقدس با تصویری بسیار زیبا و شگفت انگیز میخواهد به من و شما بگوید که اگر در موقعیتی هستیم که وجود حیات روحانی برای ما کاملاً غیر ممکن است و همه چیز بوی مرگ و مُردگی میدهد، اگر در جایی هستیم که انگار حیاتِ روحانی کاملاً متوقف شده، در همانجا قدرتِ عجیبِ خدا قادر است که در بین غیرممکنها عمل کند و زندگی و حیات خود را جاری سازد.
بعضی از شما در حال حاضر در وسط آن درّه هستید. گاهی وسوسه میشوید که دلسرد و ناامید بشوید و به خودتان میگویید: "اینجا فقط بوی مرگ میدهد. همه چیز خشک و فاقد حیات روحانی مسیح است. خانوادهام، اهل فامیل و خویشاوندان، محل کارم، هیچکس هیچ اشتیاقی برای مسیح ندارد. اینها هیچ اشتهایی برای امور روحانی ندارند." و به خودتان میگفتید: "ای کاش، از این درّه بیرون میرفتم."
اما وقتی که ما در وسط درّه با این استخوانهای خشک مواجه میشویم، در آنجاست که قدرتِ برخیزاننده و زندگی بخشِ مسیح را نیز میتوانیم تجربه کنیم. چون اگر مرگ و خشکی در بین نباشد، ما فرصت این را هم نداریم تا قدرتِ معجزهآمیز و زنده کنندۀ مسیح را از نزدیک تجربه کنیم.
بنابراین، شما را تشویق میکنم که اگر خدا شما را مثل حزقیال به وسطِ این درّه میبَرد، مقاومت نکنید چون در آنجا میخواهد به شما نشان دهد که [او] چه کاری قادر است انجام دهد. در آنجاست که برای این افرادِ مُرده، این استخوانهای مُرده باری بر قلب شما میگذارد تا برای نیاز آنها حساس شوید.
در آیه سوم خدا از حزقیال سوال میکند: «ای پسر انسان، آیا ممکن است این استخوانها زنده شوند؟» وقتی که به متن این بخش از کلام خدا نگاه میکنیم، در چهارده آیه اول حزقیال فصل ۳۷ میبینیم که کلمۀ «زنده» شش بار بکار بُرده شده است.
این داستان، مگر داستانِ استخوانهای خشک و مُردهای نیست که فقط تصویر مرگ و بیحیاتی را برای ما ترسیم میکند؟ چطور میشود که در این داستان، کلمۀ «زنده» اینقدر تکرار شود؟
اما راستش را بخواهید، این داستان، داستان مرگ نیست؛ داستان زندگی است چون خدا هم در این درّه حضور دارد.
خدا از حزقیال میپرسد: «آیا ممکن است که این استخوانها زنده شوند؟» از دید انسانی، قطعاً پاسخ این سوال این است که نه، زنده شدن اینها غیر ممکن است، کاملا غیر ممکن! اما حزقیال به خداوند پاسخ میدهد: «ای خداوند، تو میدانی.» خُب، از یک طرف، این جواب به این معناست که خداوندا تو میدانی که این غیر ممکن است. از طرف دیگر ممکن است منظور حزقیال این باشد که خداوندا فقط تو میدانی که با این استخوان های خشک چه کنی. خداوندا تو میدانی!
وقتی شما به درّۀ مُردهای که در آن قرار دارید نگاه میکنید، پاسخی دارید به خدا بدهید؟ خداوندا تو میدانی که این غیر ممکنه، ولی فقط هم تو میدانی که با این مُردگی چه کنی! آیا امکان دارد خانواده و فامیلِ ما زندگی روحانی در مسیح و نشاطِ آن را تجربه کنند؟ خداوندا، تو میدانی!
آیا این شخص، آن شخص، این فرد، آن فرد، ... که به نظر من و شما خیلی دور از ایمان به مسیح است، ممکن است روزی حیاتِ در مسیح را بچشند و با شادی برای تو سرود بخوانند؟ خداوندا، تو میدانی! تو میدانی که این غیر ممکن است ولی تو میتوانی.
پس از این خدا از حزقیال میخواهد که رو به استخوانها کرده، به آنها نبوت کند. در واقع، خدا از حزقیال میخواهد که با استخوانها حرف بزند. ولی آیا صحبت کردن با استخوانها کار احمقانهای نبود؟ آیه ۴ میگوید: «بر این استخوانها نبوت کرده، به ایشان بگو: ای استخوانهای خشک، کلام خداوند را بشنوید. خداوندگار یهوه به این استخوانها چنین میگوید: اینک من، روح به شما در خواهم آورد و زنده خواهید شد.»
آیا به نظر شما این مضحک نیست که با استخوانهای مُرده صحبت کنیم و به آنها بگوییم که ای استخوانهای خشک، کلام خدا را بشنوید؟ خُب مسلماً استخوان خشک قابلیت و توانایی شنیدن ندارد. ظاهراً کار احمقانهای به نظر میرسد که به استخوان های مُرده موعظه کنی مگر اینکه خدا با قدرت فوق طبیعی خودش به آنها حیات بخشد.
اما خدا میخواهد به ما نشان دهد که زنده کردن استخوان ها، کارِ ما نیست. کار ما فقط گفتن و اعلام کردن کلام خداست. ما نمیتوانیم در زندگیِ بچههایمان حیات روحانی ایجاد کنیم اما میتوانیم کلام خدا را به آنها بگوییم. این بخش از کلام خدا در عین حال نشان میدهد که در هر دو نکته یعنی 1) تولد تازه شدنِ بی ایمانان و 2) تجدید حیات روحانیِ ایمانداران، کلام خدا و موعظۀ آن نقش اساسی و مرکزی را ایفا میکند. پیغام خدا به من و شما این است که کلام خدا را بگو. من به آنها حیات خواهم بخشید.
بنابراین اگر شبانِ کلیسای شما کلامِ حقیقی خدا را موعظه میکند، برای او دعا کنید تا با قدرت، شجاعت، ایمان و مسحِ کافی کلام خدا را اعلام کند و اگرچه مردم واکنشی نشان ندهند، کلام خدا را همچنان با امانت موعظه کند.
پس حزقیال میبایستی خطاب به استخوانهای مُرده میگفت «ای استخوانهای مُرده، کلام خداوند را بشنوید.» در آیه ۵ ادامه میدهد: «خداوندگار یهوه به این استخوانها چنین میگوید: اینک من، روح به شما در خواهم آورد و زنده خواهید شد.»
اگر توجه کنید، میگوید که «من روح به شما در خواهم آورد و زنده خواهید شد.» در عبری کلمۀ "رو آخ" هم برای روح و هم برای نَفَس استفاده میشود. ولی در این آیه به معنی "نفسِ خداست.". این دقیقاً همان چیزی بود که خدا برای آدم کرد. در پیدایش فصل دوم آیه ۷ میبینیم که میگوید: «خدا آدم را از خاکِ زمین سرشت و در بینیِ وی نَفَسِ حیات دمید و آدم موجودی زنده گشت.» آدم هم ابتدا فقط یک بدن فیزیکی داشت تا اینکه خدا در بینی او نَفَس دَمید و حیاتِ خود را در او دمید و در آن زمان بود که آدم شروع به نفس کشیدن میکند و زندگی خدا در او جاری میشود. این زندگی از کجا آمد؟ منشاء این حیات چه کسی بود؟ هر جا که حیات و زندگی هست، خدا منشاء آن است. اگر خدا در بدنهای بدون حیات و روحهای مُردۀ ما نَدَمَد، ما خالی و مُرده باقی میمانیم. این خداست که به ما زندگی میبخشد.
پیغام خدا به این استخوانهای مُرده در واقع این است: اینک من نَفَسِ خودم یعنی روحِ خودم را به درون شما خواهم فرستاد و شما زنده خواهید شد. اگر تنفس مصنوعی دادن را تجسم کنید، در اینجا انگار خدا دارد همین کار را میکند. این همان چیزی است که همۀ ما به آن نیاز داریم. نَفَسِ خدا! همه ما احتیاج داریم خدا زندگیهای ما را لمس کند و ما را حیات ببخشد.
آیه ۶ میگوید: «و رگ و پی بر شما نهاده، گوشت بر شما برخواهم آورد و شما را به پوست خواهم پوشانید و روح در شما خواهم نهاد و زنده خواهید شد. آنگاه خواهید دانست که من یهوه هستم.»
حزقیال واقعاً میبایستی قدم ایمان برمیداشت تا این پیغام را به همۀ استخوانهای خشکِ آن درّه موعظه کند. اینکه او بالای درّه بایستد و به استخوانها بگوید: خدا در شما نَفَسِ حیات بخش خواهد دمید و شما زنده خواهید شد، اگر هیچ اتفاقی نمیافتاد، چه؟ او آدم مسخرهای به نظر میرسید که با دیوانگی داشت به استخوانهای خشک موعظه میکرد.
واقعیت این است که وقتی به مردمی که از لحاظ روحانی خشک و بی روح هستند، کلام خدا را موعظه میکنیم، اگر خدا مداخله نکند، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. در اینجاست که خدا از من و شما دعوت میکند تا با ایمان اطاعت کنیم و در درّۀ پر از استخوانی که خدا ما را در آنجا قرار داده، انجیل مسیح را موعظه کنیم. این استخوانها ممکن است در خانوادۀ شما باشند ... در محل کار، در همسایگی شما، و در کلیسای شما باشند. کارِ من و شما تنها این است که آنچه را خدا از ما میخواهد، بکنیم و ایمان داشته باشیم که خدا قادر است این استخوانها را زنده سازد و اینکه همه چیز وابسته به نفس خدا یعنی روح خداست.
در تمام این فرآیند، ما میبینیم که کار حزقیال فقط موعظه کردن است. نه حزقیال قدرت دارد که آنها را زنده کند و نه خودِ استخوانها میتوانند برای خود کاری کنند. از ابتدا تا به انتها، کار، کارِ خداست. خدا میگوید: «من رگ و پی بر شما نهاده گوشت بر شما خواهم آورد و بالاخره روح در شما خواهم نهاد و زنده خواهید شد.»
بیداری روحانی و تولد تازه بخشیدن، همه کار خداست. ما انسانها به هیچ وجه قدرت نداریم بیداری روحانی پدید آوریم و یا باعث آن شویم. ما تنها قادریم که بادبانهای خود را برافراشته نگاه داریم تا هر وقت که بادِ آسمانیِ خدا بر آنها بِوَزَد، حیاتِ روحانی او بر مردم جاری شود.
سپس در آیه ۷ میخوانیم که حزقیال میگوید: «پس من به گونهای که فرمان یافتم، نبوت کردم و چون نبوت میکردم، صدایی شنیده شد و به ناگاه جُنب و جوشی واقع گردید و استخوانها به یکدیگر پیوستند، استخوانی به استخوانِ خود. و چون نگریستم، اینک رگ و پی بر آنها بود و گوشت بر آنها آمده بود و پوست رویشان را پوشانیده بود، اما روحی در آنها نبود.»
میبینیم پس از آنکه استخوانها همه در کنار هم قرار میگیرند و رگ و پی و گوشت، آنها را میپوشاند، در اینجا مشکلی هست و آن این است که روحی در آنها نبود، آنها زنده نبودند.
و این ظاهر بسیاری از مردم است. ظاهر خوب! اما آثار حیات پر ثمر روحانی در آنها دیده نمیشود. مردم بسیاری هستند که تحت تاثیر موعظه احساساتشان تحریک میشود اما فاقد حیات روحانی هستند. جلسات کلیسایی که در آنها صدا و جنب و جوش احساسات، فراوان است اما حیات روحانی و شواهد آن دیده نمیشود. قدرت ماورا الطبیعه خدا در روابط و خانواده و ازدواجها و کلیساها دیده نمیشود. حقیقت این است که اگر روح خدا، این نَفَسِ زندگیبخشِ، از زندگی مسیحی حذف شود، با وجود همه خلاقیت ها و فعالیتها و برنامهها، همه چیز بی ثمر و مُرده و سرد و بی روح است.
سپس در آیۀ 9 خدا به حزقیال میگوید: «ای پسر انسان، بر روح نبوت کن. نبوت کرده روح را بگو، خداوندگار یهوه چنین میفرماید: از بادهای چهارگانه بیا به بر این کُشتگان بِدَم تا زنده شوند.»
اولین بار خدا از حزقیال میخواهد که به استخوانها نبوت کند. این تصویری است از اعلام کلام خدا. ولی این بار خدا از حزقیال میخواهد با روح صحبت کند که به باد تشبیه شده است و این اشاره به صحبت با روح خداست. مسیح در انجیل یوحنا فصل سوم، روحالقدس را به باد تشبیه میکند که همه چیز را به حرکت در میآورد.
این بخش از کتابمقدس به نقش دعا اشاره میکند. ما ممکن است به انسانهایی که از لحاظ روحانی مُرده و بی روح هستند موعظه کنیم، ولی اگر دعا نکنیم و از خدا در دعا نطلبیم که بیاید و با نفسِ خود یعنی با روحالقدسِ خود افراد را زنده و احیا کند، موعظۀ کلام خدا بی قدرت است و اثری حیات بخش نخواهد داشت.
پس حزقیال، هم به استخوانهای مُرده موعظه میکند و هم [به خدا] دعا میکند. او از خدا درخواست میکند که روحالقدس، این بادِ آسمانی را بوزاند تا با دَمِ نَفَسِ او مردم حیات الاهی را تجربه کنند و احیا شوند.
یکی از قسمتهای مهم طلبیدنِ خداوند، دعا کردن است: دعای شخصی و دعای گروهی. همۀ بیداریهای روحانی، چه شخصی و چه جمعی، با دعا شروع شدهاند. خدا میخواهد که ما، در دعا با اصرار و التماس تمام برای استخوانهای خشک و بی روحِ اطرافمان دعا کنیم.
آیه ۱۰ میگوید: «چنانکه امر فرمود، نبوت کردم (یعنی دعا کردم) و روح به آنها آمده، زنده شدند و بر پای خود ایستاده، لشکری بی نهایت عظیم گردیدند.»
بله، حیات و زندگی خدا در این قبرستان جاری شد. در این درِۀ پر از استخوانهای خشک حیات دیده شد. آنها بر پا ایستادند و لشکر عظیمی از آنها پدید آمد.
سپس در آیه ۱۱ میخوانیم: «گفت: ای پسر انسان، این استخوانها، تمامی خاندان اسرائیلاند. اینک ایشان میگویند استخوانهای ما خشکیده و امیدمان از دست رفته و منقطع شدهایم.»
ملت اسرائیل همه پخش شده بودند و در وضعیت عجز و ناتوانی و بیچارگی به سر میبردند. هیچ نشانهای از برکات خدا در زندگی آنها دیده نمیشد. و این وضعیت بسیاری از ایماندارانِ امروز است. این وضعیتِ دنیای اطراف ماست: بیامید، سرگردان، در یأس و افسردگی و انواع و اقسام اسارتها! و حتی شاید خود ما در اینچنین وضعیت اسفناکی به سر میبریم. و ما هم مثل قوم اسرائیل میگوییم استخوانهای ما خشکیده و امیدمان از دست رفته و منقطع شدهایم و هیچ امیدی نیست.
ولی آیه ۱۲ میگوید: «به ایشان بگو ،خداوندگار یهوه چنین می فرماید: ای قومِ من، اینک من قبرهای شما را گشوده، شما را بیرون خواهم آورد.» و این مثل این است که شما به مراسم تدفین بروید و ناگاه ببینید که مُردگان از قبرهای خود برخاستهاند. احیای روحانی تنها کار خداست و فقط او قادر است که این کار را انجام دهد. و خدا این کار را فقط در وقت بازگشت ثانوی مسیح انجام نمیدهد. او امروز هم روحِ مُردۀ انسانها را زنده میکند و از هلاکت ابدی رهایی میدهد. او ایماندارانِ بی ثمر و خوابیده را نیز با قدرت حیاتبخش خود بیدار و احیا میکند. خدا میگوید «من قبرهای شما را گشوده، شما را بیرون خواهم آورد.» و این پیغامی است که خدا به قوم خود، به کلیسا، میبخشد. او حاضر و قادر است که ما را احیا کند.
خدا در آیات ۱۳ و ۱۴ ادامه میدهد: «ای قوم من، چون قبرهایتان را بگشایم و شما را از آنجا به در آورم، آنگاه خواهید دانست که من یهوه هستم. من روح خود را در شما خواهم نهاد تا زنده شوید.» و این تعریف بیداری روحانی و یا تجدید حیات روحانی است.
و بعد در آیه ۱۴ ادامه میدهد: «آنگاه خواهید دانست که من یهوه سخن گفتهام و آن را به عمل آوردهام. این است فرمودۀ خداوند.»
نتیجه نهایی چیست؟ در حالی که هر یک از ما در پروسۀ طلبیدن خداوند برای بیداری روحانی هستیم، در حالی که برای این موضوع دعا میکنیم که خداوندا، واردِ صحنه شو و عمل نما، نتیجه چیست؟ در این آیه میگوید: «آنگاه خواهید دانست که من یهوه خدا هستم.» نه فقط ما بلکه همه خواهند دانست که او تنها خداست و جلالِ او بر همه آشکار خواهد شد. اگر زندگی پُر از روح و پُر از حیات و نشاط روحانی وجود ندارد، دلیلش وجود استخوانهای خشک در قومِ خدا، در میان ایمانداران و در کلیساست. وقتی ایمانداران در این وضعیت اسفناک به سر میبرند، دنیای ما انجیل و خبر خوش مسیح، این خبرِ حیاتبخش، را دریافت نخواهد کرد. متاسفانه بسیاری از ایمانداران، امروز خدا را نمیشناسند. آنها در بارۀ او خیلی شنیدهاند، ولی زندگی پر از حیات و پر از قدرت و طراوت را تجربه نکردهاند. بسیاری از ما فقط در بارۀ او مطلع هستیم اما خودِ او را نمیشناسیم.
سرود روحانی انگلیسیای میگوید: «ای نَفَسِ روح خدا، ای نَفَس زندگی بخش، بیا و هرچه در درونم مُرده است را از بیخ و بن بر کَن ... کلیسای خودت را با قدرت و حیات خود دوباره احیا کن.»
آیا شما اینطور دعا میکنید؟ بیایید با هم دعا کنیم و بگوییم:
"ای خداوند، در حضورت دعا میکنیم. ای نَفَسِ زندگیبخش، با ما ملاقات کُن. ای بادِ آسمانی، بر ما بِوَز. بیا ای روحالقدس، بر ما بِدَم و ما را بیدار کن، ما را زنده کن، و ما را احیا کن تا با حیاتِ پُر طراوتِ تو ما بدانیم، اطرافیانِ ما بدانند، اهالی شهر ما بدانند، مردمِ کشورِ ما بدانند تو خدا هستی. خداوندا، به خاطر جلال نام خودت، ما را احیا کُن. این استخوانها را زنده کُن تا ملکوت تو و خبرِ حیاتبخشِ انجیل تو پیش رود و بسیاری استخوانهای دیگر هم توسط نَفَس تو زنده شوند. سپاسگزاریم ای روحالقدس، برای حرکت و کارِ زندگی بخش تو میان ما. در نام مسیح. آمین."
نازی: آیا شما میخواهید شاهد بیداری و زنده شدن استخوان های خشکِ زندگی خود و دیگران شوید؟ از شما دعوت میکنیم کتاب در طلب خداوند را تهیه کنید و به مطالعۀ آن بپردازید. یکی از شنوندگان ما، بعد از تهیه و مطالعۀ این کتاب، در نامهای مینویسد: "با این حساب که این کتاب برای گروه زنانِ کلیسا مفید خواهد بود آن را تهیه کردم تا به عنوان معلم این گروه آن را به آنها تعلیم دهم. غافل از اینکه اولین کسی که به این کتاب نیاز داشت خودم بودم. خدا در هر صفحۀ این کتاب با من ملاقات میکند و عمق تاریک قلبم را به من نشان میدهد. حالا میفهمم که چقدر مستمندانه به خداوند نیاز دارم."
عزیزان، دعای ما این است که زنانِ بسیارِ دیگری هم مثلِ این زن، شادی و آزادیِ حاصل از بیداری روحانی را عمیقاً تجربه کنند. تا برنامهای دیگر از پادکست دلهایمان احیا کُن شما را به دست خدای حیاتبخش میسپاریم.
نازی: آنچه در این برنامهها خدمت شما شنوندگان گرامی ارائه میشود، تعالیم نانسی دیماس وُلگِموت، با صدای فارسی سابرینا اصلان است که به سمع شما میرسد. ترجمه و تهیۀ این برنامهها حاصل همکاری دو مؤسسۀ «دلهایمان احیا کُن» و «راستی» میباشد.
برای شنیدن و یا بارگذاری سایر برنامهها میتوانید به بخش فارسی تارنماهای
www.factministries.org
www.راستی.com
مراجعه کنید. لطفاً کلمۀ «راستی» را به حروف فارسی بنویسید.
*Offers available only during the broadcast of the podcast season.