پادکست دلهایمان احیا کُن
عنوان برنامه: در طلبِ خداوند ـ بیداری روحانی
در طلبِ خداوند ـ بیداری (بخش 3)
آیا او یافت خواهد شد؟
نازی: طلبیدن خداوند سرمایهای است که نیاز به وقت، صبر و تحمل دارد. در برنامۀ امروز به سوال مهمی در این رابطه خواهیم پرداخت.
سابرینا: آیا واقعاً در طلب خداوند بودن ارزش دارد؟ اگر من واقعاً خداوند را بطلبم، آیا او را خواهم یافت؟ آیا چیزی عوض خواهد شد؟ آیا واقعا من بیداری و احیای روحانی شخصی را تجربه خواهم کرد؟ آیا واقعاً به دنبال خدا بودن ارزش دارد؟
نازی: با سلام به شما شنوندگان عزیز، امروز با برنامهای دیگر از پادکست «دلهایمان احیا کُن» با صدای سابرینا اصلان در خدمت شما عزیزان هستیم.
شما را تشویق میکنیم که همراه با شنیدن این برنامهها کتاب در طلب خداوند را هم تهیه کنید و مورد مطالعه قرار بدهید. در …
پادکست دلهایمان احیا کُن
عنوان برنامه: در طلبِ خداوند ـ بیداری روحانی
در طلبِ خداوند ـ بیداری (بخش 3)
آیا او یافت خواهد شد؟
نازی: طلبیدن خداوند سرمایهای است که نیاز به وقت، صبر و تحمل دارد. در برنامۀ امروز به سوال مهمی در این رابطه خواهیم پرداخت.
سابرینا: آیا واقعاً در طلب خداوند بودن ارزش دارد؟ اگر من واقعاً خداوند را بطلبم، آیا او را خواهم یافت؟ آیا چیزی عوض خواهد شد؟ آیا واقعا من بیداری و احیای روحانی شخصی را تجربه خواهم کرد؟ آیا واقعاً به دنبال خدا بودن ارزش دارد؟
نازی: با سلام به شما شنوندگان عزیز، امروز با برنامهای دیگر از پادکست «دلهایمان احیا کُن» با صدای سابرینا اصلان در خدمت شما عزیزان هستیم.
شما را تشویق میکنیم که همراه با شنیدن این برنامهها کتاب در طلب خداوند را هم تهیه کنید و مورد مطالعه قرار بدهید. در این مطالعه، شما را دعوت میکنیم تا برای بیداری روحانیِ شخصیِ خود سرمایهگذاری کنید. ولی آیا این نوع سرمایهگذاری ارزش دارد؟ در برنامۀ امروز به این سؤال پاسخ خواهیم داد.
سابرینا: حدود یکصد و شصت سال پیش در ۲۴ ژانویه ۱۸۴۸ مردی به نام جیمز مارشال در حالی که در مزرعۀ مردی به نام جان ساته مشغول به کار بود، موفق به یافتن طلا شد. این مزرعه بعدها تبدیل به کارخانۀ سکهزنی ساتر شد. این خبر در همۀ کالیفرنیا و مناطقِ دیگرِ آمریکا به سرعت پخش شد. و در دو سالِ بعد، هزاران نفر برای ثروتمند شدن به سوی کالیفرنیا کوچ کردند.
در آن دوره زمانی، یعنی در طول دو سال، جمعیت شهر سانفرانسیسکو از ۸۰۰ نفر به ۵۰ هزار نفر افزایش یافت. مردم حاضر بودند با پای پیاده یا از طریق واگن، سفری دشوار را که تا حدود ۹ ماه طول میکشید پشت سر بگذارند و به این منطقه بیایند تا به طلا برسند. برخی مجبور بودند که تمام اقیانوس را طی کنند تا به شهر سان فرانسیسکو برسند. این شهر، از آن زمان، تبدیل به یکی از بنادرِ مهم شد.
برخی از مردم، در بدو رسیدن، خیلی سریع ثروتمند شدند. اما اگر شما در بارۀ این هجومِ مردمی بیشتر مطالعه کنید، خواهید دید که اکثرِ این مهاجرین موفق به کسب ثروت نشدند. برعکس، بسیاری از آنان پس از سفر بسیار طولانی و دشوار، در بدوِ ورود به ایالات کالیفرنیا، با دشواریهای طاقتفرسایی مواجه شدند. موقعیتهایی که در واقع نه فقط موفقیتی را تضمین نمیکرد، بلکه موجب از دست دادن جان بسیاری از آنها شد. آمار مرگ و میر بسیار بالا بود. بسیاری از مدارکِ ثبت شده نشان میدهد که در عرض ۶ ماه، از هر پنج معدنچی که در سال ۱۸۴۹ به کالیفرنیا آمده بودند، یک نفر جانِ خود را از دست داده بود. وقتی این جریان را میخواندم، میدیدم که این داستان کسانی است که با تمامِ دل در طلب چیزی هستند. اما متأسفانه، این داستان، جریان افرادی هم هست که با تمامِ دل به دنبال چیزی میگردند ولی در آخر، با تلخی و دلسردی میبینند چیزی را که این همه خالصانه در طلبش بودند نیافتند.
اما وقتی کلام خدا را مورد بررسی قرار میدهیم، میبینیم که وعدۀ خدا برای آنانی که خالصانه طالب خداوند هستند و به دنبال او میگردند، وعدهای تو خالی نیست. بلکه وعدهای است بس متفاوت با آنچه جویندگان طلای سال ۱۸۴۹ تجربه کردند!
در تثنیه فصل چهارم آیه ۲۹ به این آیه بر میخوریم: «اگر از آنجا یهوه خدای خود را بطلبی، او را خواهی یافت. به شرطی که او را به تمامی دل و به تمامیِ جان خود تفحص نمایی.»
این وعدۀ خداست که اگر خداوند را بطلبی، او را خواهی یافت. اگر من و شما واقعاً، از صمیمِ قلب، طالب خداوند باشیم، تجربۀ جدیدی از رابطه با او کسب خواهیم کرد.
در مزمور ۱۰۵ میخوانیم: «دلِ طالبانِ خداوند شادمان باشد.» (آیه ۳) در طلبِ خداوند بودن پاداش به همراه دارد. و در آن شادی و رضایت درونی هست. در مزبور ۲۲ آیه ۲۶ میخوانیم: «طالبانِ خداوند او را تسبیح خواهند خواند.» آیا شما به دنبال پرستشی پُر از شادی، رضامندی، و آزادی هستید؟ پس، به دنبال خدا باشید و او را بطلبید.
کلام خدا در کتاب عاموس فصل پنجم میگوید: «مرا بطلبید و زنده بمانید .... خداوند را بطلبید و زنده بمانید مبادا او مثل آتش در خاندانِ یوسف افروخته شده، بسوزاند و کسی نباشد که آن را خاموش کند.» (4-6)
آیا شما میخواهید از داوری و آتش خدا در امان باشید؟ پس، خداوند را بطلبید چون در طلبیدن خداوند حیات هست، در طلبیدن خداوند حیات جاودانی هست. خدا را بطلبید و زنده بمانید. و این فقط اشاره به رسیدن به نجات و داشتن حیات جاودانی نمیکند، بلکه حیاتِ با نشاط و طراوت روحانی را هم در بر میگیرد که آن را در طلبیدنِ روزانه خداوند کسب میکنیم، نشاط و طراوتی که بدونِ طلبیدن روی خداوند تجربۀ آن محال است.
بسیاری از ما در صدد آن هستیم که حیات و نشاط واقعی را در جایهای مختلف، منابع مختلف، و یا مردم مختلف پیدا کنیم. اما خداوند میگوید مرا بطلب تا زندگی و حیاتِ پُر نشاط را کسب کنی ... مرا بطلب و زنده شو.
سپس به مزبور ۳۴ میرسیم. در آیه ۱۰ این مزبور میخوانیم: « شیربچگان بی نوا شده، گرسنگی میکشند، اما طالبانِ خداوند را به هیچ چیزِ نیکو کمی نخواهد شد.»
وقتی ما طالبِ حقیقیِ خدا باشیم، مالکِ همۀ چیزهایی هستیم که به آنها نیاز داریم. در واقع، اگر خدا را داریم، شاید به همه خواستههای خود نرسیم، ولی به همۀ نیازهای خودمان میرسیم. وقتی خدا را داریم، به اندازۀ کفایت، همۀ احتیاجاتمان رفع میشوند.
مراثی ارمیا فصل سوم به ما میگوید: «خداوند به جهت کسانی که بر او توکل دارند و برای آنانی که او را میطلبند، نیکو است.» وقتی خداوند را میطلبیم، نیکویی و خوبیِ خدا را به شکلِ جدیدی تجربه میکنیم. آیۀ زیبایی در مزمور ۶۹ هست که میگوید: «ای طالبانِ خدا، دلِ شما زنده گردد.» (۳۲) ترجمۀ دیگر کتابمقدس میگوید: «دلهای شما، ای جویندگانِ خداوند، زنده گردد.»
و این همان تمی (عنوانی) است که پادکست دلهایمان احیا کُن برای خود انتخاب کرده است: احیای دلها.
این آیه بالعینه و در عمل در بسیاری از بیداریهای روحانیای که در طول تاریخ اتفاق افتادهاند، قابلِ مشاهده بوده است. در این بیداریها واقعاً دلِ طالبان و جویندگانِ خداوند زنده شده است.
در سال ۱۹۵۳ در کُنگو، که یکی از مناطق مرکزی آفریقا است، بیداری روحانی عظیمی اتفاق افتاد. یکی از میسیونرهای ساکن آن ناحیه اینطور مینویسد:
"وقتی خدا با قدرتِ عجیب و زنده کنندۀ خود وارد صحنه میشود، همه چیز کاملاً متفاوت است. حتی تصور آن غیر ممکن است. این، با هر جلسۀ پرستشی یا بشارتیای که ما انسانها ترتیب میدهیم، تفاوت دارد. بیداری روحانی فقط زمانی اتفاق میافتد که خدا وارد صحنه میشود. در جایی که من خدمت میکردم ۱۳۰ کلیسای محلی وجود داشت. در این کلیساها فعالیتهای زیادی صورت میگرفت و برنامههای زیادی داشتند. ما هم به عنوان مبشرین، جلسات زیادی داشتیم و در خدمات پزشکی و ادارۀ صدها دانشآموزِ مدرسهای که دایر کرده بودیم، بسیار فعال بودیم. اما، در مردم، آن شور و شوقِ روحانی دیده نمیشد. آنها در جلسات دعا و مطالعه کتابمقدس، مثل سابق شرکت نمیکردند. وضعیت آنها شباهت به ایلعازرِ برخاسته از قبر بود که زنده شده بود ولی دست و پای او با بندهای کفن هنوز بسته و در بند بود. به قول یکی از مبشرین گویا که زندگی مسیحی برای آنها در مغازه و فقط پشت ویترین بود تا از بیرون به آن نگاه کنند و از آن خوششان بیاید. ولی هیچ وقت، قدرت و زیباییِ آن، در زندگی خودشان دیده نمیشد.
روزی یکی از افراد به همراهِ میسیونرها و مبشرین پیشنهاد داد تا ماهی یک روز را کامل در دعا صرف کنند. بسیاری به این چالش، پاسخ مثبت دادند. در نتیجۀ این دعاها، تعدادی از خود ما متوجه شدیم که آتشِ روحِ خدا در ما شعلهور نیست. بسیاری از این مبشیرین متوجه شدند که با یکدیگر مشکلاتِ روابطی دارند که باید اصلاح شوند. سپس، شبانان و دیگر مبشرین در تمام کشور به ما ملحق شدند. این اصلاحاتِ روابط همچنین ادامه داشت اما هنوز بیداری روحانی صورت نگرفته بود.
این بیداری در یکی از پایگاههای میسیونری در شهر لَبوطو شروع شد که بیش از ۷۰۰ کیلومتر با محلِ کار من فاصله داشت. در شهر لبوطو، مدتی بود که در یک جلسۀ مطالعۀ کتابمقدس، کتاب اعمال رسولان را مطالعه میکردند و پس از آن هم، جلسۀ دعا داشتند. در این جلسات، روشِ کار خدا در کلیسای اولیه مورد بررسی قرار میگرفت. ولی به نظر معلمین، این جلسات و مخصوصاً دعای پس از آن، از سردی قابل مشاهدهای برخوردار بود.
تا اینکه در یکی از این جلسات، یکی از شبانان به طور عجیبی شروع به دعا و گریه کرد. این اتفاق خیلی غیر معمولی بود. او بعدها گفت که کاملاً احساس میکردم چقدر نسبت به خدا، سختدل و سرد شدهام تا اینکه الزام و کارِ روح القدس این سختدلی را شکست و دیگر نمیتوانستم جلوی گریه و هق هق خود را بگیرم. در آن شب، این روحیه به بقیه نیز منتقل شد و همه رو بر زمین در حال دعا و گریه بودند. خادمین میخواستند جلسه را تمام کنند ولی حاضرین میخواستند به دعا ادامه دهند. این جلسه تا ساعت ۲ نصف شب به طول کشید.
این بیداری در ژانویه ۱۹۵۳ شروع شد و در ماه مِی به منطقهای، که در 258 کیلومتری لبوطو قرار داشت، رسید. این منطقه جایی بود که برادر من در آنجا خدمت میکرد. این بیداری در ماه جولای به وامبا که در 418 کیلومتری لبوطو قرار داشت رسید و به سوی مناطق دیگر هم در حال گسترش بود. موج این بیداری مثل آتشی بود که کیلومترها و کیلومترها در حال پیشرفت بود و همه از آن اثر میپذیرفتند.
کلیسایی که من در آن خدمت میکردم مبشری به لبوطو فرستاده بود. زمانی که این بیداری در لبوطو شروع شد، او آنجا بود. وقتی که او به شهر خودش بازگشت، در اولین یکشنبه از او درخواست شد که موعظه کند. موعظۀ او بر خروج فصل نوزدهم آیات ۱۰ و ۱۱ دور میزد. این آیات میگویند: «خداوند به موسی فرمود: نزد قوم برو و ایشان را امروز و فردا تقدیس کن. به آنها بگو جامههای خود را بشویند و در روز سوم آماده باشند. زیرا در روز سوم خداوند در برابر دیدگانِ همۀ قوم، بر کوه سینا نزول خواهد کرد.»
پیغامِ موعظه او بسیار عالی بود اما در آن روز هیچ اتفاقی نیفتاد. پس از موعظه، سرودِ آخر سراییده شد و بعد از دعای فیض، از مردم دعوت کردم که اگر احتیاج به مشاوره و دعا دارند، در جای خود بنشینند و کلیسا را ترک نکنند. همانطور که جماعت داشتند از کلیسا بیرون میرفتند، متوجه شدم که معلم جوانی در ردیف جلو در حال گریه بود. از سوی دیگر، دختری که روی صندلی چرخدار بود، فریاد میزد که «من باید چه بکنم؟ من میدانم که به زودی به جهنم خواهم رفت.» در این بین، مردمی که کلیسا را ترک کرده بودند با شتاب برگشتند. من در حال کمک و مشاورۀ این دو نفر بودم که ناگاه مردی سراسیمه آمد و گفت که خانمم به من پیغام فرستاده بود که به خاطر وضعیت اورژانس خودم را سریع به خانه برسانم. وقتی به خانه رسیدم، دیدم که خانهمان پُر از مردم است و همه میپرسند: چه باید بکنیم تا نجات یابیم؟
و این سوالی بود که اکثر کسانی که به کلیسا برگشته بودند نیز میپرسیدند: چه باید بکنیم تا نجات یابیم؟ آنها به گناهان خود اعتراف میکردند و بلافاصله اقرار میکردند که خوشی و شادی غیرقابل توصیفی همۀ وجود آنها را فرا گرفته است. یکی از آنها با صدای بلند اعتراف میکرد که میدانم قلبم را خداوند پاک کرده است و این حسِ بخشش و آمرزش فقط به خاطر خون و مرگ مسیح در من پدید آمده است.
در کمتر از چند دقیقه، اکثر حاضرین از این که خدا آنها را به خاطر کار مسیح بر صلیب بخشیده است با شادی غیرقابل وصفی خدا را حمد میگفتند. همۀ آنها در همان روز برای جلسۀ دیگری به کلیسا برگشتند. روز بعد، روزِ اصلاح روابط اعلام شد. گویا که خدا از آسمان پایین آمده بود و با هر یک از ما ملاقات میکرد. خدا به شکلی عجیب و قدرتمند در حرکت بود و حضور او کاملاً قابل لمس بود. من در نامهای به یکی از مبشرینی که در ۳۴۰ کیلومتری وامبا زندگی میکرد، نوشتم که چه اتفاقاتی در اینجا در حال افتادن است. او بلافاصله پس از خواندنِ نامه، آن را با افراد کلیسای خود در میان گذاشت و عملِ روحِ خدا به آنجا هم منتقل شد.
این بیداری، ابتدا در میان ایمانداران و قوم خدا شروع شده بود. با این همه، چند نفر از بیایمانان هم در دو سه ماه اول به مسیح ایمان آوردند. اما ابتدا خدا قوم خودش، کلیسا را پاک کرد. او قلبهای ما را شخم زده بود.
از طرف دیگر، در این بین مبشری در بین ما وجود داشت که خدمات قابل توجهی انجام داده بود. او کلیساهای متعددی تاسیس کرده بود. تعداد چشمگیری را به سوی مسیح و ایمان به او هدایت کرده بود. او در یکی از این جلسات، بسیار بیقرار بود تا اینکه هق هق کنان شروع به گریه کرد. ظاهراً گناهی در زندگیاش، آرامشِ او را سلب کرده بود. او آن را در مقابل همه اعتراف کرد. کلماتِ او مثل موج به جماعت منتقل شد. همین باعث شد که روحیۀ توبه و ترکِ گناه به همه جماعت منتقل شود.
حالا دیگر، همۀ شهر در بارۀ خدا صحبت میکردند. سیلِ اعتراف به گناه و توبه در میان مردم در حال گسترش بود. مردم با اشتیاقِ بیسابقهای به جلساتِ مطالعۀ کتابمقدس میآمدند. گاهی این جلسات شش و نیم صبح شروع میشدند و بعدازظهر تمام میشدند. همه حضور خدا را به طرز خاصی حس میکردند. یکی از خادمین، در خاطرات خود نوشته بود: «گویا که همۀ ما با حضور خدا احاطه شده بودیم. حضورِ مهیب او، همه جا قابل لمس بود. من به یاد ایوب 42: 5 میافتادم که میگوید: « گوشِ من در بارۀ تو شنیده بود اما حالا چشمانم تو را میبیند.» ما سالها از کلام خدا به مردم تعلیم داده بودیم. وقتی بیداری روحانی آمد، ارزش همۀ آن تعالیم کاملاً قابل مشاهده بود. افراد سالها پیش کلام خدا را شنیده بودند اما حالا خدا هر آنچه را که از کلام او شنیده بودند به یاد ایشان میآورد.
نتایجِ غیرمنتظره و اصلاحاتِ حاصل از این بیداری روحانی عالی بود. آنانی که مرتکب دزدی و اختلاس از دولت و یا محل کار خود شده بودند، این مبالغ را پس آوردند. بسیاری از اموال دزدیده شده، باز پس آورده شد. یکی از مقامات کشور با شرم و خجالت نامهای به من نوشته بود حاکی از این که «به قدری اموال دزدیده شدۀ بازپس آورده شده زیاد است که از عهدۀ کنترلِ ما خارج شده است. اگر ممکن است شما به کمک ما بیایید و آنها را در میان اشخاصِ مستمند پخش کنید.»
خدا نور است. اگر کسی بخواهد در تاریکیِ گناه باقی بماند، نمیتواند با خدای حقیقی که نور است رابطه و مشارکت داشته باشد.
در جریانِ این بیداری، مردم طوری دعا میکردند که تا به حال هرگز دیده نشده بود. بیایمانان از مسیحیان درخواست میکردند تا به روستاهای آنها بروند و جلسۀ پرستش و دعا برگزار کنند. هر یکشنبه، صدها و هزاران نفر به مسیح ایمان میآوردند و نجات پیدا میکردند.
این وقایع همچنان ادامه داشت و تا ۱۸ ماه در بارۀ آنها در دفتر خاطراتم نوشتم. ولی این بیداری متوقف نشد. ۳۰ سال بعد رهبران و خادمین کلیساها همگی، آن افرادی بودند که تحتِ تأثیر این بیداری وارد خدمت خداوند شده بودند."
دوستانِ عزیز، من همۀ این وقایع را از یادداشتهای خاطرات یکی از مبشرین این منطقه خواندم.
حالا با هم میخواهیم چند دقیقهای را صرف بررسی فرآیند و پروسۀ طلبیدن خداوند و بیداری روحانی کنیم. اگر به هوشع 10: 12 مراجعه کنیم، میبینیم که در واقع این آیه در بارۀ چگونگی فرآیند بیداری روحانی سخن میگوید.
این آیه میگوید: « برای خود به عدالت بکارید و به حَسَبِ رحمت درو نمایید و زمینِ نا کاشته را برای خود خیش بزنید زیرا که وقت است که خداوند را بطلبید تا بیاید و بر شما عدالت را بباراند.»
در این آیه، واژههای «کاشتن»، «درو کردن» و «خیش زدن» همگی در بارۀ فرآیندِ کشاورزی صحبت میکنند. و بعد، صحبت از باران میکند که یکی از فاکتورهای لازمه در بارآوریِ محصول است.
آنچه که واضح است، این است که برای برداشتِ محصول، ما نیاز به وقت داریم. برای اینکه دانهای تبدیل به ثمر شود، باید وارد فرآیند و پروسۀ کشاورزی شود. این غیر ممکن است که ما دانهای را روی زمین پرت کنیم و انتظار داشته باشیم که صبحِ روز بعد، از آن محصول برداشت کنیم. پس این، مستلزمِ یک پروسۀ مرحله به مرحله است. طوری که اگر حتی یک مرحله حذف شود، نمیتوان انتظار داشت که نتیجۀ مطلوب حاصل شود. حالا ببینیم که اولین مرحله چیست؟
این مراحل در این آیه به ترتیب تقدم ذکر نشدهاند.
ولی اولین مرحله در کشاورزی، خیش زدن و شیار ایجاد کردن در زمین ناکاشته است (که همان شخم زدن میباشد). پس، شخم زدن مرحله اول است. این مرحله، مهمترین مرحلۀ کشاورزی است و در عین حال وقتگیرترین مرحلۀ کشاورزی هم به حساب میآید.
وقتی شما در حال شخم زدن هستید، میوه و ثمری نمیبینید. و در واقع، حاصل کار و انرژی و وقتی که گذاشتید قابل مشاهده نیست. اما در عین حال، برای رسیدن به میوه و محصول، باید این مرحله را طی کنید. نمیتوانید از کنار این مرحله رد شوید و آن را نادیده بگیرید. شخم زدن، در واقع، فرایند آماده سازیِ خاک برای پذیرش و جایگیری دانه است. این مرحلهای است که ما باید در قلبهای خود انجام بدهیم. در این سری برنامهها و مطالعۀ کتابِ در طلب خداوند، چندین هفته را بر این مرحله یعنی شخم زدن قلبهایمان اختصاص خواهیم داد.
پس، شخم زدن، مرحلۀ آمادهسازی قلبهاست. هنگامی که در این زندگیِ زمینی، فقط بر حسب خواستههای خود زندگی میکنیم، و خدا اولویتِ اول زندگی ما نیست، قلبهای ما سفت و سخت میشوند. در فرآیند طلبیدن خداوند، اولین قسمت، آمادهشدنِ قلبهای ماست. خاکِ قلب ما باید شخم زده، و زیر و رو شود.
یکی از دوستانِ کشاورز من در بارۀ این مرحله توضیحات جالبی میداد. او کشاورزی است که در زمینۀ کاشت گندم کار میکند. آماده سازی برای کاشت گندم از دو مرحله تشکیل شده است. آنها عملاً در آخر تابستان، زمین را شخم میزنند و برای کاشت بذر در پاییز خاک را آماده میکنند. در برخی جاها مثلاً برای کاشتِ ذُرّت، عملِ شخم در فصل بهار انجام میشود. ولی علیرغم اینکه زمین چه وقتی شخم زده شود، اولین مرحلۀ فرآیند کشاورزی به هر حال شخم زدن است که در طی آن خاک باید حسابی زیر و رو شود. به همین منظور از تراکتورهایی که دارای تیغههای تیز و بزرگی هستند برای این کار استفاده میشود. این تیغهها چیزی حدود ۲۰ تا ۲۵ سانتیمتر در خاک فرو میروند.
حالا اگر این زمین ناکاشته است و خاک آن فشرده و سخت است، این پروسه عمیقتر و وقت گیرتر است و احتیاج به تیغههای تیز تر و محکمتری دارد. این دوست کشاورز میگفت: وقتی که تیغه تراکتور خاک را زیر و رو میکند، میبینی که این خاکِ سفت ترک برمیدارد و میشکند. پس از زیر و رو شدنِ متوالی، خاک نرم و آمادۀ کاشت میشود. او میگفت: این مرحله با اینکه وقت و انرژی زیادی میبرد، ولی رسیدن به خاک نرم و تر و تازه به آدم احساس نشاط و تر و تازگی عجیبی میدهد.
آیا من و شما در ردیف کسانی هستیم که آرزو کنیم خاک دلهایمان نرم و تر و تازه و آماده پذیرش بذرهایی باشد که خداوند بخواهد در آنجا بکارد؟
پس از شخم زدن، مرحلهای هست که در کشاورزی از اهمیت ویژهای برخوردار است. و این مرحله هر چقدر که عمیق تر صورت بگیرد، خاکِ بهتری به دست خواهد آمد. شخمِ سطحی، فرایند کاشت و برداشت محصول را بی نتیجه میکند.
گاهی ما هم دعا میکنیم که خداوندا، ما را احیا کُن ... بیداری روحانی در بین ما بفرست. و میخواهیم این فرآیند خیلی زود انجام بگیرد و سریع به مرحلۀ لذتبخشِ برداشت برسیم. ولی خدا میداند که باید قلبهای ما عمیقاً زیر و رو شوند. گاهی ما ابا داریم که قسمتهای عمیقتر و تاریک قلبمان را در زیر نور خداوند بیاوریم. واقعاً، در این فرایند چه چیزهایی رو خواهند شد؟
تصور کنید که خاک قلبهای ما، زبان و احساس میداشت. در این زیر و رو کردنها، چه واکنشی نشان میداد؟ آخ ... اوخ .... این شخم زدنها و زیر و رو کردنها چقدر دردناکند ... این تیغهها چقدر درد دارند؟
بله، مرحلۀ شخم زدن دردناک است چون هر چه که در آن زیر زیرها بود حالا روی سطح آمده. در فرآیند بیداری، این سختترین، دشوارترین، و دردناک ترین مرحله است که من و شما باید با آن دست و پنجه نرم کنیم. مرحله دردناکی که ما با گناهان، اسارت ها، و تاریکیهای زندگیمان رو به رو میشویم و باید آنها را به حضور خدا بیاوریم و با آنها تسویه حساب کنیم. گاهی وسط راه به خودمان میگوییم: چرا نباید اینها همان طور که هستند باقی بمانند؟ برخورد با این لایههای زیرین و مخفی شرم آور است ... درد آور است ...کار دشواری است. چرا اصلاً باید این مرحلۀ سخت را پشت سر گذاشت؟
ولی اگر شما به دنبال برداشت محصول عدالت و پارسایی و یک رابطۀ آرامش بخش با خدا هستید، اگر شما به دنبال تجربه شادیبخش بیداری و تجدید حیات روحانی هستید، باید وارد مرحله شخم زنیِ قلبتان بشوید.
دومین مرحلۀ آماده سازیِ زمین، خیش زدن است که شامل بیرون آوردن سنگها، شکستن کلوخها و خس و خارِ موجود در خاک است. این مرحله به ماشین یا دستگاه دیگری نیاز دارد که به کلوخها ضربه وارد میآورد، آنها را میشکند و زمین را صاف میکند. این مرحله در واقع زمین را از هر سختی و شیء اضافه تصفیه میکند و خاک را نرم و آماده کشت میکند. این مرحله نیز باید در قلبهای ما انجام بگیرد که مثلِ مرحلۀ قبلی همچنان درد آور است. در زندگی هر یک از ما، قسمتهای سخت و خارداری هست که باید تصفیه شود. قسمت های سنگی و کلوخ داری که باید شکسته شوند. و وقتی روحالقدس شروع به نشان دادن این بخشها میکند، وقتی که روح خدا اقدام به شخم زدن و خیشزدنِ قلب ما میکند، همگی بسیار درد آور است، شرم آور است، تحقیرآمیز است، و قطعاً هیچکس از ما نمیخواهد که این بخشهای تاریک بیرون بیایند.
اما بیاد داشته باشیم که اگر وارد مرحله شخم زنی و خیشزنیِ زمین نشویم، رسیدن به محصول و برداشتِ عدالت، پارسایی، و رابطۀ شادیبخش با خدا غیر ممکن است.
همه فرآیند کشاورزی مستلزمِ صبر و تحمل است چون تازه پس از این مرحلۀ آمادهسازیِ زمین، مراحل بعدی یعنی کشتِ بذر، آبیاری مداوم، و تمیز نگاهداشتنِ خاک از علف هرزه، همگی مستلزم صبر و تحمل است، فرآیندی که تقریبا تمام سال را در بر میگیرد. من و شما در این فرآیند باید صبر کنیم. گاهی اوقات اصلاً به نظر نمیرسد که اتفاقی دارد میافتد و گاهی اوقات در فرآیند طلبیدنِ خداوند هم خسته میشویم و فکر میکنیم هیچ فایدهای ندارد.
اما کلام خدا به ما یاد میدهد که صبر کنیم و انتظار بکشیم. و این خیلی نرمال (طبیعی) است. همانطور که یک کشاورز صبر و تحمل کردن را طبیعی میداند، ما نیز باید تحمل کنیم و فراموش نکنیم که این مرحله، مرحلهای الزامی برای رسیدن به برداشت محصول است.
از شما دعوت میکنم که با ما با صبر و تحملِ یک کشاورز، در این سری برنامهها تحت عنوان در طلب خداوند همراه باشید. و به خداوند بگویید: "به آنچه میخواهی در زندگی من بکنی، اعتماد دارم. روحالقدسِ تو میداند که تا چه عمقی به زندگی من فرو برود، چطور قسمتهای تاریک را زیر نور تو قرار دهد، و چه طور قسمتهای سخت را بشکند. تو میدانی که در آن زیر چه میگذرد. خداوندا، با تو همکاری میکنم. ای کشاورزِ آسمانی، انجام بده آن عملی را که باید در زندگی من انجام شود."
به یاد داشته باشید، عمل آمادهسازی زمین قلب شما، کاری نیست که شما خودتان به تنهایی بتوانید انجام بدهید. اگر بگذارید که او واردِ عمل شود، او کار عجیبی در زندگی شما خواهد کرد. زندگیِ شما، گذشتۀ شما، گناهانِ شما، همه و همه در نظر او برهنه و مُنکَشِف است. هیچ چیز از نظر او پنهان نیست. کلام خدا میگوید که تاریکی هم برای او مثل نور است. پس اجازه دهید خدا قلب شما را زیر و رو کند و عملی تازه در زندگی شما انجام دهد.
شما به کمک او در این فرآیند نیازمند هستید. و در آخر به یاد داشته باشید که یک کشاورز ممکن است کار را درست انجام دهد ولی در نهایت اگر باران نبارد، اگر زمین و بذر کاشته شده در مقابل نور خورشید قرار نگیرد، برداشت محصول امکان پذیر نیست. و این قدرت ماورا الطبیعه خداست.
خدا را شکر که وقتی ما زمینهای قلب خود را آماده میکنیم و بذرِ کلام خدا را در آنجا میکاریم، وعدۀ خدا برای ما این است که میآید تا بارانِ عدالت را بر ما بباراند تا ما محصولِ عجیبی را که او برای ما تدارک دیده برداشت کنیم.
پس زمینِ نا کاشته را برای خود خیش بزنید. برای خود به عدالت بکارید و بر حسب رحمت درو کنید زیرا که وقت است که خداوند را بطلبید تا بیاید و بر شما عدالت را بباراند. آمین؟ آمین!
نازی: در برنامۀ امروز با فرآیند بیداری روحانی آشنا شدیم، فرآیندی شاید دردناک ولی پُر پاداش. از شما دعوت میکنیم که در بررسی این فرآیند یعنی طلبیدن خداوند در این برنامهها با ما همراه شوید. در این برنامهها با موضوعِات مهمی در خدمتِ شما عزیزان خواهیم بود.
به شما پیشنهاد میکنیم که کتاب در طلب خداوند را هم تهیه کنید تا در راستای شنیدن این برنامهها، مطالعهای شخصی نیز در این خصوص داشته باشید.
سابرینا: "خداوندا، چقدر شکرگزاریم که تو خدای قابل اعتمادی هستی. روحِ تو میداند که هر یک از ما چه نیازی داریم. ای خداوند، این خاک و زمین قلبهای ما را در طول چند هفتۀ آینده آماده کن. باشد که زمین قلبهای ما نرم و آمادۀ پذیرش تو باشد. باشد که از هر مقاومتی در مقابل عملِ شخم زنیِ تو دست بکشیم و اجازه دهیم که تو به طوری عمیق قلبهای ما را زیر و رو کنی، قسمتهای تاریک و پنهان را زیر نور خود قرار دهی، و به ما نشان دهی که تو در ما چه گناهان و اسارتهایی میبینی.
ما را پاک کن ... تصفیه کن ... و بذرِ کلام خودت را در قلبهای ما بکار. خداوندا، باشد که شاهد برداشت محصول و میوۀ عدالت و محبتِ بی پایان تو در زندگی شخصیمان، خانوادههایمان، کلیساهایمان، و جامعهمان باشیم. در نامِ پُر قدرتِ مسیح میطلبیم. آمین."
نازی: تا برنامۀ آینده از پادکست دلهایمان احیا کُن شما را به دستهای امنِ خداوند میسپاریم.
آنچه در این برنامهها خدمت شما شنوندگان گرامی ارائه میشود، تعالیم نانسی دیماس وُلگِموت، با صدای فارسی سابرینا اصلان است که به سمع شما میرسد. ترجمه و تهیۀ این برنامهها حاصل همکاری دو مؤسسۀ «دلهایمان احیا کُن» و «راستی» میباشد.
برای شنیدن و یا بارگذاری سایر برنامهها میتوانید به بخش فارسی تارنماهای
www.factministries.org
www.راستی.com
مراجعه کنید. لطفاً کلمۀ «راستی» را به حروف فارسی بنویسید.
*Offers available only during the broadcast of the podcast season.